سنایی

سنایی

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴

۱

برگ بی‌برگی نداری لاف درویشی مزن

رخ چو عیار‌ان نداری جان چو نامرد‌ان مکن

۲

یا برو همچون زنان رنگی و بویی پیش گیر

یا چو مردان اندر آی و گوی در میدان فگن

۳

هر چه بینی جز هوا آن دین بود بر جان نشان

هر چه یابی جز خدا آن بت بود در هم شکن

۴

چون دل و جان زیر پایت نطع شد پایی بکوب

چون دو کون اندر دو دستت جمع شد دستی بزن

۵

سر بر آر از گلشن تحقیق تا در کوی دین

کشتگان زنده بینی انجمن در انجمن

۶

در یکی صف کشتگان بینی به تیغی چون حسین

در دگر صف خستگان بینی به زهری چون حسن

۷

درد دین خود بوالعجب دردی‌ست کاندر وی چو شمع

چون شوی بیمار بهتر گردی از گردن زدن

۸

اندرین میدان که خود را می دراندازد جهود

وندرین مجلس که تن را می‌بسوزد برهمن

۹

اینت بی همت شگرفی کاو برون ناید ز جان

و آنت بی دولت سواری کاو برون ناید ز تن

۱۰

هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد‌؟

درد باید عمر سوز و مرد باید گام زن

۱۱

سال‌ها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب

لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن

۱۲

ماه‌ها باید که تا یک پنبه دانه ز آب و خاک

شاهد‌ی را حله گردد یا شهید‌ی را کفن

۱۳

روزها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش

زاهد‌ی را خرقه گردد یا حمار‌ی را رسن

۱۴

عمر‌ها باید که تا یک کودکی از روی طبع

عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن

۱۵

قرن‌ها باید که تا از پشت آدم نطفه‌ای

بوالوفای کرد گردد یا شود ویس قرن

۱۶

چنگ در فتراک صاحب‌دولتی زن تا مگر

برتر آیی زین سرشت گوهر و صرف زمن

۱۷

روی بنمایند شاهان شریعت مر ترا

چون عروسان طبیعت رخت بندند از بدن

۱۸

تا تو در بند هوایی از زر و زن چاره نیست

عاشقی شو تا هم از زر فارغ آیی هم ز زن

۱۹

نفس تو جویای کفر‌ست و خرد جویا‌ی دین

گر بقا خواهی به دین آی ار فنا خواهی به تن

۲۰

جان‌ فشان و پای کوب و راد زی و فرد باش

تا شوی باقی چو دامن بر‌فشانی زین دمن

۲۱

کز پی مردانگی پاینده ذات آمد چنار

وز پی تَر دامنی اندک حیات آمد سمن

۲۲

راه رو تا دیو بینی با فرشته در مصاف

ز امتحان نفس حسی چند باشی ممتحن

۲۳

چون برون رفت از تو حرص آن‌گه در‌آمد در تو دین

چون در‌آمد در تو دین آن‌گه برون شد اهرمن

۲۴

گر همی‌خواهی که پر‌ها رویدت زین دام‌گاه

همچو کرم پیله جز گرد نهاد خود متن

۲۵

بار معنی بند ازینجا زان که در صحرای حشر

سخت کاسد بود خواهد تیز بازار سخن

۲۶

باش تا طومار دعوی‌ها فرو شوید خرد

باش تا دیوان معنی‌ها بخواند ذوالمنن

۲۷

باش تا از پیش دل‌ها پرده بردارد خدای

تا جهانی بوالحسن بینی به معنی بوالحزن

۲۸

ای جمال حال مردان بی‌اثر باشد مکان

وز شعاع شمع تابان بی‌خبر باشد لگن

۲۹

بارنامهٔ ما و من در عالم حس‌ست و بس

چون ازین عالم برون رفتی نه ما بینی نه من

۳۰

از برون پرده بینی یک جهان پر شاه و بت

چون درون پرده رفتی این رهی گشت آن شمن

۳۱

پوشش از دین ساز تا باقی بمانی بهر آنک

گر برین پوشش نمیری هم تو ریزی هم کفن

۳۲

این جهان و آن جهانت را به یک دم در کشد

چون نهنگ درد دین ناگاه بگشاید دهن

۳۳

با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست

یا رضا‌ی دوست باید یا هوای خویشتن

۳۴

سوی آن حضرت نپوید هیچ دل با آرزو

با چنین گل‌رخ نخسبد هیچ کس با پیرهن

۳۵

پردهٔ پرهیز و شرم از روی ایمان بر مدار

تا به زخم چشم نااهلان نگردی مفتتن

۳۶

گرد قرآن گرد زیرا هر که در قرآن گریخت

آن جهان رست از عقوبت این جهان جست از فتن

۳۷

چون همی‌دانی که قرآن را رسن خوانده‌ست حق

پس تو در چاه طبیعت چند باشی با وسن

۳۸

چرخ گردان این رسن را می‌رساند تا به چاه

گر همی صحرات باید چنگ در زن در رسن

۳۹

گَرد سم اسب سلطان شریعت سرمه کن

تا شود نور الاهی با دو چشمت مقترن

۴۰

گر عروس شرع را از رخ براندازی نقاب

بی‌خطا گردد خطا و بی‌خطر گردد ختن

۴۱

سنی دین‌دار شو تا زنده مانی ز‌آن که هست

هر‌چه جز دین مردگی و هر چه جز سنت حزن

۴۲

مژه در چشم سنایی چون سنانی باد تیز

گر سنایی زندگی خواهد زمانی بی‌سنن

۴۳

با سخن‌های سنایی خاصه در زهد و مثل

فخر دارد خاک بلخ امروز بر بحر عدن

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۲۵۶

نظرات

user_image
رضا میرزازاده
۱۳۹۲/۰۱/۲۰ - ۲۱:۰۴:۵۱
بوالعلای کرد گردد یا اویس اندر قرن
user_image
رحمان
۱۳۹۳/۰۱/۲۹ - ۱۸:۰۳:۴۴
دربدخشان لعل گشتن یاعقیق اندر یمن سهل باشدلاجرم انسان گشتن مشکل است
user_image
سامان طاهرنژاد
۱۳۹۳/۰۵/۳۰ - ۱۴:۰۰:۴۰
قرن ها باید که تا از لطف حق پیدا شود بایزیدی در خراسان یا اویسی در قرن
user_image
سامان طاهرنژاد
۱۳۹۳/۰۵/۳۰ - ۱۴:۰۱:۵۷
قرن ها باید که تا از لطف حق پیدا شودبایزیدی در خراسان یا اویسی در قرن
user_image
سامان طاهرنژاد
۱۳۹۳/۰۵/۳۰ - ۱۴:۰۷:۴۲
در یک کتاب دست نویس قدیمی این بیت رو نوشته بود که در بالا به آن اشاره کردم والله اعلم که مقصود شاعر گران مایه
user_image
پرویز
۱۳۹۳/۱۱/۲۰ - ۰۵:۳۰:۲۵
قرنها باید که تا از پشت آدم نطفه‌ایبوالوفای کرد گردد یا شود ویس قرندرود بر سنایی رح
user_image
محمد
۱۳۹۴/۰۷/۰۳ - ۰۹:۳۲:۲۴
بوالفای کرد گردد یا اویس اندر قرن
user_image
محمد
۱۳۹۴/۰۷/۰۳ - ۰۹:۳۸:۱۶
منظور از بوالفا بوالفای جزجانی است در نظر حضرت ثنایی مجدودبن ادم ...انی اشم رائحه الجنه من الیمن
user_image
محمد
۱۳۹۴/۰۷/۰۳ - ۰۹:۴۸:۲۷
همه هم می دانیم که ناقل جاذبه داشتن زمین هم از کتب پیشینیان خود ش همین مهندس گرانمایه حضرت ابوالفا است
user_image
مجتبی آموزگار
۱۳۹۵/۰۵/۲۶ - ۰۵:۵۵:۴۹
تا آنجا که می‌دانم با توجه به عصر ثنایی، منظور وی از بوالوفا، ابوالوفا محمد بوزجانی است، اما جوزجانی اهل بوژگان تربت جام خراسان بود و کرد نبود. البته من هم در بیشتر تصحیح‌ها "بوالوفای کرد" دیده‌ام. بنابراین، شاید آنچه جناب طاهرنژاد گفته‌آند صحیح‌تر باشد؛ هرچند که بسطام در حال حاضر در سمنان است، ولی در عصر خود جناب بایزید جزء ولایت خراسان محسوب میشده است.
user_image
مجتبی آموزگار
۱۳۹۵/۰۵/۲۶ - ۰۵:۵۸:۲۹
در متن بالا به اشتباه ثنایی نوشتم که عذرخواهی میکنم
user_image
شکیب shakib.falaki@gmail.com
۱۳۹۶/۰۷/۱۴ - ۰۸:۲۲:۰۵
روزها باید که تا گردون گردان یک شبیعاشقی را وصل بخشد یا غریبی را وطنو ...سالها باید که تا یک کودکی از ذات طبععالِمی دانا شود یا شاعری شیرین سخنو ....قرنها باید که تا از لطف حق پیدا شودبایزیدی در خراسان یا اویسی در قرنآنچه که من در منابع محدودی دیده ام، در واقع حکیم سنائی در بخشی از این قصیده از روزها، هفته ها ، ماه ها، سالها و قرن ها به ترتیب استفاده مینماید.ادیبان گرانقدر موید باشید
user_image
رحیم غلامی
۱۳۹۶/۱۱/۰۶ - ۰۶:۰۲:۱۹
با سلام لطفا تصحیح کنید: باد و قبله در ره توحید نتوان رفت راستبه این صورت: با دو قبله ...
user_image
مجتبی
۱۳۹۶/۱۱/۲۴ - ۰۲:۴۴:۰۰
مصراع2 بیت اول در بعضی از چاپهای دیوان چنین است:رخ چو عیاران میارا، جان چو نامردان مکن!به نظر میرسد این صورت صحیح تری باشد، بویژه با آمدن دو فعل نهی میارا و مَکَن.
user_image
مجتبی
۱۳۹۶/۱۱/۲۴ - ۰۲:۵۹:۵۷
بیت 28 به جای ای جمال حال مردان... به نظر می رسد به شکل زیر صحیح تر است:از جمال حال مردان بیخبر باشد مکان که در این صورت در رویارویی با مصراع دوم نیز اسلوب معادله برقرار می شود: همچنانکه مکان از جمال حال مردان بی خبراست، لگن _که شمع درون آن قرار دارد_ نیز از درخشش شمع بیخبر وبی بهره است.
user_image
عبدالله
۱۳۹۷/۰۸/۲۷ - ۰۴:۱۴:۴۹
چون دو کون اندر دو دستت جمع شد دستی بزنمعنی این بیت را نفهمیدم کسی میتونه توضیح بده لطفا
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۸/۲۷ - ۱۷:۵۲:۱۹
عبدالله جانچون دو کون اندر دو دستت جمع شد دستی بزنوقتی هر دو جهان را به دست آوردی شاد باش
user_image
محمدحسن
۱۳۹۸/۰۸/۱۳ - ۰۵:۳۶:۲۱
ظاهرا در مصرع:چون درون پرده رفتی این رهی گشت آن شمنرهی به معنای غلام است در برابر شاه و شمن به معنای بت پرست و عابد بودائی می‌فرماید در دنیا همه چیز را شاه و بت می‌بینی و مستقل و دارای سیطره و ولایت می‌پنداری ولی وقتی به عالم باطن سفر کنی می‌بینی همه مسخر دست قدرت الهی است و خود عابد و پیرو دیگری است و استقلالی از خود ندارد.
user_image
یوسف یزدانی جید
۱۳۹۸/۱۱/۱۵ - ۱۷:۱۴:۰۶
منظور ابوالوفا محمد بوزجانی ریاضیدان و منجم قرن چهارم می باشد
user_image
براتی
۱۳۹۹/۱۰/۰۲ - ۰۰:۰۱:۲۶
رخ چو عیاران نداری، جان چو نامردان مکن یعنی چه؟
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۱۰/۰۲ - ۰۸:۱۷:۵۲
گرامی براتیرخ چو عیاران نداری، جان چو نامردان مکناگر ظاهرت مانندعیاران و جوانمردان نیستاگر توانایی چون عیاران بودن را ندارینامرد نباش، میتوانی مانند مردان عمل کنی لااقل از نظر روحی و شخصیتی جوانمرد باش
user_image
بی‌نام
۱۴۰۰/۰۱/۰۳ - ۱۱:۲۱:۳۷
در بیت "با دو قبله در ره توحید نتوان رفت و راست..." به اشتباه باد و قبله نوشته شده، لطفا بویرایید.
user_image
امیرعلی
۱۴۰۰/۰۳/۲۲ - ۰۷:۲۴:۰۷
با سلام  و تشکر
user_image
عطا
۱۴۰۰/۰۵/۱۷ - ۱۳:۲۷:۴۸
باد و قبله در ره توحید نتوان رفت راست با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
user_image
سیدعلی علوی
۱۴۰۱/۰۱/۱۸ - ۱۵:۴۴:۲۴
به نظر من این شعر از شاهکارهای سنایی هست اگه به دنبال سیر و سلوک هستید این شعر رو حفظ کنید و همیشه باخودتون زمزمه کنید. عالی است! عالی!
user_image
زازان کوردیزادە
۱۴۰۱/۰۵/۱۵ - ۲۱:۰۱:۱۶
 تاج العارفیـن أبو الوفاء الحلوانی الکردی   من علماء الاکراد الافاضل, محمد بن محمد عریضی، أبـو الـوفـاء، الحلوانی، تاج العارفیـن، الصوفی المشهور، نقل عنه أنه نرجسی الأصل، قبیلة من الأکراد.ولد علی التـرجیح فی ثانی عشر رجب سنة 417 (1026 م).تلمذ علی الشیخ محمد الشنبکی رحمه الله.تخرج علیه جماعة من مشایخ الصوفیة، منهم: الشیخ علی بن الهیتی، وماجد الکردی، وغیرهما. أختلف فی مذهبه فقیل: حنبلی، وقیل: شافعی.یروی عن الشیخ عبد القادر الکیلانی ـ رحمه الله ـ أنه قال: لیس علی باب الحق رجل کردی مثل الشیخ أبی الوفاء.وهو القائل: أمسیت عجمیاً، وأصبحت عربیاً.توفی فی العشرین من شهر ربیع الأول سنة 551 (1156 م) بقلمینیا
user_image
علی میراحمدی
۱۴۰۲/۰۴/۰۲ - ۱۶:۳۳:۴۱
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن   ماهها باید که تا یک پنبه دانه ز آب و خاک شاهدی را حله گردد یا شهیدی را کفن   روزها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش زاهدی را خرقه گردد یا حماری را رسن   عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن   قرنها باید که تا از پشت آدم نطفه‌ای بوالوفای کرد گردد یا شود ویس قرن
user_image
حمید عرفان منش
۱۴۰۲/۰۵/۲۱ - ۰۹:۰۴:۲۵
در بیت شماره ۴۰ بی خطا گردد خطا و بی‌خطر گردد ختن باید اینطور نوشته شود بی خطا گردد ختا و بی‌خطر گردد ختن . خَتا یکی از شهرهای چین هست