سنایی

سنایی

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۸ - از زبان منجم ماوراء النهر که تقویم آورده بود گفته‌است

۱

ای امین شاه و سلطان و امیر ملک و دین

زبدهٔ دور زمانی عمدهٔ روی زمین

۲

خلق را در دین و دنیا از برای مصلحت

عروةالوثقی تویی امروز و هم حبل‌المتین

۳

بر تو غیب آسمان چون عیب عالم ظاهرست

زان که چون عقلی و جان هم پیشوا و هم پیش بین

۴

نی بدن آوردم این تقویم تا ز احکام او

بازدانی راز گردون در شهور و در سنین

۵

من نکو دانم که پیش رای تو نقاش وهم

نقش کردست این همه احکام در لوح یقین

۶

زان وسیلت ساختم خود را وگر نز روی عقل

بر لب دجله بنفروشد کس آب پارگین

۷

گر یکی تقویم داری گو دو باش از بهر آنک

هر کجا نوشک نشاید هم نشاید انگبین

۸

خواجه را اندر خزان بل تا دو باشد بوستان

غر چه را در مهرگان بل تا دو باشد پوستین

۹

بر سپهر تو چه تنگی کرده باشد آفتاب

در بهشت تو چه رحمت کرده باشد حور عین

۱۰

ماوراء النهری و صفرایی تواند این طایفه

خاصه چون باشند با صفرا و سودا همنشین

۱۱

این چنین صفرا ز سرکه و انگبین کی به شود

کانگبین از مستعان سازی و سرکه از مستعین

۱۲

سرکه اینجا طبع من شد انگبین احسان تو

من چو در سرکه فزودم تو مکن کم ز انگبین

۱۳

شین دین اندر غریبی از همه رسواترست

باز خر یک ره مرااز شین دین ای زین دین

۱۴

تا یمین‌ست و یسار اندر بزرگی و شرف

یمن بادت بر یسار و یسر بادت بر یمین

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۲۸۸

نظرات