سنایی

سنایی

قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷

۱

کرد رفت از مردمان اندر جهان اقوال ماند

همعنان شوخ چشمی در جهان آمال ماند

۲

از فصیحان و ظریفان پاک شد روی زمین

در جهان مشتی بخیل کور و کر و لال ماند

۳

در معنی در بن دریای عزلت جای ساخت

وز پی دعوی به روی آبها آخال ماند

۴

صدرها از عالمان و منصفان یکسر تهیست

صدر در دست بخیل و ظالم و بطال ماند

۵

عدل گم گشت و نمی‌یابد کسی از وی نشان

ظلم جای وی گرفت و چند ماه و سال ماند

۶

عدل نوشروان و جور معتصم افسانه شد

وز بزرگیشان به چشم مردمان تمثال ماند

۷

رفت سید از جهان و چند مشکل کرد حل

بوحنیفه رفت و زو در گرد عالم قال ماند

۸

نیست گویی در جهان جز فیلی از اصحاب فیل

شد نجاشی وز فسونش چند گون اشکال ماند

۹

شد ملک محمود و ماند اندر زبانها مدح اوی

عنصری رفت و ازو گرد جهان امثال ماند

۱۰

خاک شد کسری و از هر دل برون شد مهر او

در مداین از بنای قصر او اطلال ماند

۱۱

هر گهی بانگی برآید گرد شهر از مردمان

آه و دردا و دریغا خواجه رفت و مال ماند

۱۲

رفت کدبانو کلید اندر کف نوروز داد

رفت خواجه ده به دست زیرک جیپال ماند

۱۳

یک گره را خانه‌ها در غیبت و وزر و بزه

یک گره را گنجها بر طاعت و اهمال ماند

۱۴

زین سپس شاید سنایی گر نگویی هیچ مدح

زان کجا ممدوح تو خوالی پز و بقال ماند

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۱۱۳

نظرات