
سنایی
شمارهٔ ۱۱۵
۱
چه رنگهاست که آن شوخدیده نامیزد
که تا مگر دلم از صحبتش بپرهیزد
۲
گهی ز طیرهگری نکتهای دراندازد
گهی به بلعجبی فتنهای برانگیزد
۳
به هیچ وقت به بازی کرشمهای نکند
که صدهزار دل از غمزه درنیاویزد
۴
گهی کزو به نفورم بر من آید زود
گهش چو خوانم با من به قصد بستیزد
۵
ز بهر خصم همی سرمه سازد از دیده
چو دود یافت ز بهر سنایی آمیزد
۶
خبر ندارد از آن کز بلاش نگریزم
که هیچ تشنه ز آب فرات نگریزد
۷
هزار شربت زهر ار ز دست او بخورم
ز عشق نعرهٔ «هل من مزید» برخیزد
۸
نه از غمست که چشمم همی ز راه مژه
هزار دریا پالونهوار میبیزد
۹
به هر که مردم چشمم نگه کند جز از او
جنایتی شمرد، آب ازان سبب ریزد
۱۰
جواب آن غزل خواجه بوسعید است این
«مرا دلیست که با عافیت نیامیزد»
تصاویر و صوت

نظرات
آرمان سلیمی
آرمان سلیمی