
سنایی
شمارهٔ ۱۳۱
۱
هزار سال به امید تو توانم بود
هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود
۲
مرا وصال نباید همان امید خوشست
نه هر که رفت رسید و نه هر که کشت درود
۳
مرا هوای تو غالب شدست بر یک حال
نه از جفای تو کم شد نه از وفا افزود
۴
من از تو هیچ ندیدم هنوز خواهم دید
ز شیر صورت او دیدم و ز آتش دود
۵
همیشه صید تو خواهم بدن که چهرهٔ تو
نمودنی بنمود و ربودنی بربود
تصاویر و صوت

نظرات
سیما مدبری
محمد خشکی