سنایی

سنایی

شمارهٔ ۱۳۷

۱

هر زمان از عشقت ای دلبر دل من خون شود

قطره‌ها گردد ز راه دیدگان بیرون شود

۲

گر ز بی صبری بگویم راز دل با سنگ و روی

روی را تن آب گردد سنگ را دل خون شود

۳

ز آتش و درد فراقت این نباشد بس عجب

گر دل من چون جحیم و دیده چون جیحون شود

۴

بار اندوهان من گردون کجا داند کشید

خاصه چون فریادم از بیداد بر گردون شود

۵

در غم هجران و تیمار جدایی جان من

گاه چون ذوالکفل گردد گاه چون ذوالنون شود

۶

در دل از مهرت نهالی کشته‌ام کز آب چشم

هر زمانی برگ و شاخ و بیخ او افزون شود

۷

تا تو در حسن و ملاحت همچنان لیلی شدی

عاشق مسکینت ای دلبر همی مجنون شود

۸

خاک درگاه تو ای دلبر اگر گیرد هوا

توتیای حور و چتر شاه سقلاطون شود

۹

ای شده ماه تمام از غایت حسن و جمال

چاکر از هجران رویت «عادکالعرجون» شود

۱۰

آن دلی کز خلق عالم دارد امیدی به تو

چون ز تو نومید گردد ماهرویا چون شود

۱۱

چون سنایی مدحتت گوید ز روی تهنیت

لفظ اسرار الاهی در دلش معجون شود

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۴۰۱

نظرات