سنایی

سنایی

شمارهٔ ۱۵

۱

مَن کِیَ‌ام کاندیشهٔ تو هم‌نَفَس باشَد مَرا؟

یا تَمَنّایِ وِصالِ چون تو کس باشد مرا؟

۲

گر بُوَد شایستهٔ غم خوردنِ تو جانِ من،

اینْ نصیبَ ازْ دولتِ عشقِ تو بَس باشد مرا

۳

گر نَه عشقت سایهٔ من شد؟ چرا هر گه که من

رویْ بَرتابم اَزو پویان ز پَس باشد مرا؟

۴

هر نَفَسْ کان را به یادِ روزگارِ تو زَنَم

جملهٔ عالم طُفیلَ آنْ نَفَسْ باشد مرا

۵

هر زَمان زُ امّیدِ وصلِ تو دلِ خود خوش کنم،

باز گویم: نَه چِه جایِ این هَوَسْ باشد مرا؟

۶

چون خیالِ خاکِ پایت می‌نَبینَد چشمِ من،

بَر وصالِ تو چگونه دسترس باشد مرا؟

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۳۵۵

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۲/۰۹/۱۱ - ۱۵:۲۳:۲۵
بیت پنجمنوشته شده هز رمانلطفا اصلاح شود به هر زمانشاد و سربلند باشید
user_image
نفیسه
۱۳۹۳/۱۲/۱۶ - ۰۲:۴۱:۴۸
فکر میکنم همان هز رمان صحیح است
user_image
کتایون
۱۳۹۴/۱۱/۱۰ - ۰۴:۱۹:۲۶
با سلام...نفیسه جان هز رمان به چه معنی؟
user_image
نفیس
۱۳۹۴/۱۲/۰۸ - ۰۹:۴۵:۳۹
معنای هز رمان در این شعر چیست؟ ممنون میشم اگر دوستان آگاه
پاسخگو باشن
user_image
عمر شیردل
۱۳۹۵/۰۱/۱۰ - ۰۳:۵۹:۰۷
کاملا" موافقم ، باید هر زمان نوشته شود.
user_image
یاسین
۱۳۹۵/۰۸/۰۷ - ۲۱:۰۵:۵۰
از انوریْ تقریبا در مضمون این غزل:من که باشم که تمنای وصال تو کنمیا کیم تا که حدیث لب و خال تو کنمکس به درگاه خیال تو نمی‌یابد راهمن چه بیهوده تمنای وصال تو کنمگلهٔ عشق تو در پیش تو نتوانم کردساکتم تا که شبی پیش خیال تو کنماز سر مردمیی گر تو کلاهی نهیممردم چشم و سرم طرف دوال تو کنمور به چشم تو درآید سخنم تا بزیمدر غزلها صفت چشم غزال تو کنمشعر من سحر شد و شد به کمال از پی آنکه همی وصف جمالت به کمال تو کنمچشم تو سحر حلالست و حرامست مراشاعری هرچه نه بر سحر حلال تو کنم