
سنایی
شمارهٔ ۱۵۰
۱
هر کو به خرابات مرا راه نماید
زنگ غم و تیمار ز جانم بزداید
۲
ره کو بگشاید در میخانه به من بر
ایزد در فردوس برو بر بگشاید
۳
ای جمع مسلمانان پیران و جوانان
در شهر شما کس را خود مزد نباید
۴
گویند سنایی را شد شرم به یک بار
رفتن به خرابات ورا شرم نیاید
۵
دایم به خرابات مرا رفتن از آنست
کالا به خرابات مرا دل نگشاید
۶
من میروم و رفتن و خواهم رفتن
کمتر غمم اینست که گویند نشاید
تصاویر و صوت

نظرات