
سنایی
شمارهٔ ۱۶۶
۱
غریبیم چون حسنت ای خوشپسر
یکی از سر لطف بر ما نگر
۲
سفر داد ما را چو تو تحفهای
زهی ما بر تو غلام سفر
۳
نظرمان مباد از خدای ار به تو
جز از روی پاکیست ما را نظر
۴
دل تنگ ما معدن عشق تست
که هم خردی و هم عزیزی چو زر
۵
هنوز از نهالت نرستهست گل
هنوز از درختت نپختست بر
۶
ببندد به عشق تو حورا میان
گشاید ز رشگ تو جوزا کمر
۷
نباشد کم از ناف آهو به بوی
کرا عشق زلف تو سوزد جگر
۸
نگارا ز دشنام چون شکرت
که دارد ز گلبرگ سوری گذر
۹
عجب نیست گر ما قوی دل شدیم
که این خاصیت هست در نیشکر
۱۰
بینداز چندان که خواهی تو تیر
که ما ساختیم از دل و جان سپر
۱۱
تو بر ما به نادانی و کودکی
چو متواریان کردهای رهگذر
۱۲
بدین اتفاقی که ما را فتاد
مکن راز ما پیش یاران سمر
۱۳
مدر پردهٔ ما که در عشق تو
شدست این سنایی ز پرده به در
۱۴
که از روی نسبت نیاید نکو
پدر پردهدار و پسر پردهدر
۱۵
دل و جان و عقل سناییت را
ربودی بدان غمزهٔ دل شکر
تصاویر و صوت

نظرات