
سنایی
شمارهٔ ۱۸۳
۱
تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز
اندر طریق عشق مسلم نهای هنوز
۲
عاشق نباشد آنکه مر او را خبر بود
از سردی زمستان و ز گرمی تموز
۳
در کوی عشق راست نیابی چو تیر و زه
تا پشت چون کمان نکنی روی همچو توز
۴
چون در میان عشق چو شین اندر آمدی
چون عین و قاف باش همه ساله پشت قوز
۵
گر مرد این رهی قدم از جان کن و در آی
ور عاجزی برو تو و دین و ره عجوز
تصاویر و صوت

نظرات