
سنایی
شمارهٔ ۲۰۰
۱
چه رسمست آن نهادن زلف بر دوش
نمودن روز را در زیر شب پوش
۲
گه از بادام کردن جعبهٔ نیش
گه از یاقوت کردن چشمهٔ نوش
۳
برآوردن برای فتنهٔ خلق
هزاران صبحدم از یک بناگوش
۴
تو خورشیدی از آن پیش تو آرند
فلک را از مه نو حلقه در گوش
۵
پری و سرو و خورشیدی ولیکن
قدح گیر و کمربند و قباپوش
۶
گل و مه پیش تو بر منبر حسن
همه آموخته کرده فراموش
۷
سنایی را خریدستی دل و جان
اگر صد جان دهندت باز مفروش
تصاویر و صوت

نظرات