سنایی

سنایی

شمارهٔ ۲۲۲

۱

بس که من دل را به دام عشق خوبان بسته‌ام

وز نشاط عشق خوبان توبه‌ها بشکسته‌ام

۲

خسته او را که او از غمزه تیر انداخته‌ست

من دل و جان را به تیر غمزهٔ او خسته‌ام

۳

هر کجا شوریده‌ای را دیده‌ام چون خویشتن

دوستی را دامن اندر دامن او بسته‌ام

۴

دوستانم بر سر کارند در بازار عشق

من چو معزولان چرا در گوشه‌ای بنشسته‌ام

۵

چون به ظاهر بنگری در کار من گویی مگر

با سلامت هم نشینم وز ملامت رسته‌ام

۶

این سلامت را که من دارم ملامت در قفاست

تا نه پنداری که از دام ملامت جسته‌ام

۷

تو بدان منگر که من عقد نشاط خویش را

از جفای دوستان از دیدگان بگسسته‌ام

۸

باش تا بر گردن ایام بندد بخت من

عقدهای نو که از در سخن پیوسته‌ام

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۴۳۴

نظرات