
سنایی
شمارهٔ ۲۲۴
۱
برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زندهام
ورچه آزادم ترا تا زندهام من بندهام
۲
مهر تو با جان من پیوسته گشت اندر ازل
نیست روی رستگاری زو مرا تا زندهام
۳
از هوای هر که جز تو جان و دل بزدودهام
وز وفای تو چو نار از ناردان آگندهام
۴
عشق تو بر دین و دنیا دلبرا بگزیدهام
خواجگی در راه تو در خاک راه افگندهام
۵
تا بدیدم درج مروارید خندان ترا
بس عقیقا کز دریغ از دیده بپراکندهام
۶
تا به من بر لشگر اندوه تو بگشاد دست
از صلاح و نیکنامی دستها بفشاندهام
۷
دست دست من بد از اول که در عشق آمدم
کم زدم تا لاجرم در ششدره درماندهام
تصاویر و صوت

نظرات