سنایی

سنایی

شمارهٔ ۲۴۸

۱

فراق آمد کنون از وصل برخوردار چون باشم

جدا گردید یار از من جدا از یار چون باشم

۲

به چشم ار نیستم گنج عقیق و لولو و گوهر

عقیق‌افشان و گوهربیز و لولوبار چون باشم

۳

کسی کوبست خواب من در آب افگند پنداری

چو خوابم شد تبه در آب جز بیدار چون باشم

۴

بت من هست دلداری و زود آزار و من دایم

دل آزرده ز عشق یار زود آزار چون باشم

۵

دهانش نیم دینارست و دینارست روی من

چو از دینار بی‌بهرم به رخ دینار چون باشم

۶

ز بی‌خوابی همی خوانم به عمدا این غزل هردم

«همه شب مردمان در خواب و من بیدار چون باشم»

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۴۴۴

نظرات