سنایی

سنایی

شمارهٔ ۲۵۱

۱

چو دانستم که گردنده‌ست عالم

نیاید مرد را بنیاد محکم

۲

پس آن بهتر که ما در وی مقیمیم

شبان و روز با هم مست و خرم

۳

مرا زان چه که چونان گفت ابلیس

مرا زان چه که چونین کرد آدم

۴

تو گویی می مخور من می خورم می

تو گویی کم مزن من می‌زنم کم

۵

فتادی تو به کعبه من به خاور

الا تا چند ازین دوری و درهم

۶

من و خورشید و معشوق و می لعل

تو و رکن و مقام و آب زمزم

۷

ترا کردم مسلم کوثر و خلد

مسلم کن مرا باری جهنم

۸

به فردوس از چه طاعت شد سگ کهف

به دوزخ از چه عصیان رفت بلعم

۹

تو گر هستی چو بلعم در عبادت

من آخر از سگی کمتر نیم هم

۱۰

سرانجام من و تو روز محشر

ندانم چون بود والله اعلم

۱۱

سخن‌گویی تو همواره ز اسلام

همه اسلام تو صلوات و سلم

۱۲

زدن در کوی معنی دم نیاری

همه پیراهن دعوی زنی دم

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۴۴۵

نظرات