
سنایی
شمارهٔ ۲۷۰
۱
ای به رخسار کفر و ایمان هم
وی به گفتار درد و درمان هم
۲
زلف پر تاب تو چو قامت من
چنبرست ای نگار چوگان هم
۳
خیره ماند از لب تو بیجاده
به سر تو که لعل و مرجان هم
۴
از رخ تو دلیل اثباتست
عالم عقل را و برهان هم
۵
در ره تو ز رنج کهسارست
بی کناره ز غم بیابان هم
۶
بر سر کوی عاشقی صبرست
ایستاده ذلیل و حیران هم
۷
بر دل و جان بنده حکم تراست
ای شهنشاه حسن فرمان هم
۸
چند گویی که از تو برگردم
با همه بازیست و با جان هم؟
تصاویر و صوت

نظرات