سنایی

سنایی

شمارهٔ ۲۹۷

۱

عاشقی گر خواهد از دیدار معشوقی نشان

گر نشان خواهی در آنجا جان و دل بیرون نشان

۲

چون مجرد گشتی و تسلیم کردستی تو دل

بی گمان آنگه تو از معشوق خود یابی نشان

۳

چون ز خود بی‌خود شدی معشوق خود را یافتی

ذات هستی در نشان نیستی دیدن توان

۴

نیستی دیدی که هستی را همیشه طالبست

نیستی جوینده را هستی کم اندر کهکشان

۵

تا همی جویم بیابم چون بیابم گم شوم

گمشده گمکرده را هرگز کجا بیند عیان

۶

چون تو خود جویی مر او را کی توانی یافتن

تا نبازی هر چه داری مال و ملک و جسم و جان

۷

آنگهی چون نفی خود دیدی و گشتی بی‌ثبات

گه فنا و گه بقا و گه یقین و گه گمان

۸

گه تحرک گه سکون و گاه قرب و گاه بعد

گاه گویا گه خموشی گه نشستی گه روان

۹

گه سرور و گه غرور و گه حیات و گه ممات

گه نهان و گه عیان و گه بیان و گه بنان

۱۰

حیرت اندر حیرتست و آگهی در آگهی

عاجزی در عاجزی و اندهان در اندهان

۱۱

هر که ما را دوست دارد عاجز و حیران بود

شرط ما اینست اندر دوستی دوستان

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۴۶۵

نظرات