
سنایی
شمارهٔ ۲۹۹
۱
چنگ در فتراک عشق هیچ بت رویی مزن
تا به شکرانهٔ نخست اندر نبازی جان و تن
۲
یا دل اندر زلف چون چوگان دلبندان مبند
یا چو مردان جان فدا کن گوی در میدان فگن
۳
هر چه از معشوق آید همچو دینش کن درست
وآنچه از تو سر برآرد بت بود در هم شکن
۴
گرم رو باش اندرین ره کاهلی از سر بنه
تا نمانی ناگهان انگشت حیرت در دهن
۵
راه دشوارست همره خصم و منزل ناپدید
توشه رنجست و ملامت مرکب اندوه و محن
۶
اندرین ره گر بمانی بیرفیق و راهبر
دست خدمت در رکاب سید ایام زن
۷
خویشتن را در میان نه بیمنی در راه عشق
زان که بس تنگست ره اندر نگنجد ما و من
تصاویر و صوت

نظرات
نادر..