
سنایی
شمارهٔ ۳۱۶
۱
عاشقا قفل تجرد بر در آمال زن
در صف مردان قدم بر جادهٔ اهوال زن
۲
خاک کوی دوست خواهی جسم و جان بر باد ده
آب حیوان جست خواهی آتش اندر مال زن
۳
مالرا دجال دان و عشق را عیسی شمار
چون شدی از خیل عیسی گردن دجال زن
۴
هر که را درد سرست از دست قیفالش زنند
گر ترا درد دلست از دیدگان قیفال زن
۵
ای مرقعپوش بیمعنی که گویی عاشقم
لال شو زین لاف و قفلی بر زبان لال زن
۶
تا کی از جور تو ای گندم نمای جو فروش
رو یکی ره این جو پوسیده را غربال زن
تصاویر و صوت

نظرات