
سنایی
شمارهٔ ۳۴۰
۱
خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
توشهٔ جانها در آن گوشهٔ شبپوش بین
۲
پیش رکابت جمال کیست گرفته عنان
چرخ جفا کیش بین لعل وفا کوش بین
۳
گردش ایام دوش تعبیهای ساختست
سوختهٔ عشق باش ساختهٔ دوش بین
۴
برگذر و کوی او غرقه چو من صد هزار
عاشق جانباز بین مرد کفنپوش بین
۵
گوش مینبار و آن نغمه و دستان شنو
دیده برانداز و آن خط و بناگوش بین
۶
در بر تنگ شکر مار جهانسوز بین
بر سر سنگ سیاه صبر جگرجوش بین
۷
گرچه دل ریش ما بر سر سودای اوست
بر دل او یاد ما جمله فراموش بین
۸
صف زده در پیش او خلق خروشان شده
تن زده آن ماه را فارغ و خاموش بین
۹
بهرهٔ ما دیدهای ناله و فریاد ازو
بهرهٔ هر ناکسی بوسه و آغوش بین
۱۰
ساقی فردوس را از پی بازار او
بر در میخانهها بلبله بر دوش بین
۱۱
زلفش یکسو فگن و آنگه در زیر زلف
جان سنایی ز عشق خسته و مدهوش بین
تصاویر و صوت

نظرات