سنایی

سنایی

شمارهٔ ۳۸

۱

ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تراست

بر دل و جان پادشاهی هم دل و هم جان تراست

۲

هم حیات از لب نمودن هم شفا از رخ چو حور

با دم عیسی و دست موسی عمران تراست

۳

در سر زلف نشان از ظلمت اهریمنست

بر دو رخ از نور یزدان حجت و برهان تراست

۴

ای چراغ دل نمی‌دانی که اندر وصل و هجر

دوزخ بی مالک و فردوس بی رضوان تراست

۵

در میان اهل دین و اهل کفر این شور چیست

گر مسلم بر دو رخ هم کفر و هم ایمان تراست

۶

از جمال و از بهایت خیره گردد سرو و مه

سرو بستانی تو داری ماه بی کیوان تراست

۷

آنچه بت‌گر کرد و جادو دید جانا باطل است

در دو مرجان و دو نرگس کار این و آن تراست

۸

گر من از حواری جنت یاد نارم شایدم

کانچه حورالعین جنت داشت صد چندان تراست

۹

از همه خوبان عالم گوی بردی شاد باش

داوری حاجت نیاید ای صنم فرمان تراست

۱۰

در همه جایی سنایی چاکر و مولای تست

گر برانی ور بخوانی ای صنم فرمان تراست

۱۱

این چنین صیدی که در دام تو آمد کس ندید

گوی گردون بس که اکنون نوبت میدان تراست

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۳۶۴

نظرات

user_image
هادی.م
۱۳۹۴/۰۲/۰۸ - ۰۵:۴۶:۱۲
شاید بیت سوم به جای زلف، زلفت صحیح تر باشه!در سر زلفت نشان از ظلمت اهریمنست