
سنایی
شمارهٔ ۴۲۱
۱
به درگاه عشقت چه نامی چه ننگی
به نزد جلالت چه شاهی چه شنگی
۲
جهان پر حدیث وصال تو بینم
زهی نارسیده به زلف تو چنگی
۳
همانا به صحرا نظر کردهای تو
که صحرا ز رویت گرفتست رنگی
۴
ز عکس رخ تو به هر مرغزاری
ز دیبای چینی گشادست تنگی
۵
شگفت آهوی تو که صید تو سازد
به هر چشم زخمی دلاور پلنگی
۶
ز جعدت کمندی و شهری پیاده
جهانی سوار و ز چشمت خدنگی
۷
اگر خواهی ارواح مرغان علوی
فرود آری از شاخ طوبا به سنگی
۸
به تو کی رسد هرگز از راه گفتی
بر نار و نورت که دارد درنگی
۹
کیم من که از نوش وصل تو گویم
نپوید پی شیر روباه لنگی
۱۰
من آن عاشقم کز تو خشنود باشم
ز نوشی به زهری ز صلحی به جنگی
تصاویر و صوت

نظرات