
سنایی
شمارهٔ ۴۳۱
۱
عاشق نشوی اگر توانی
تا در غم عاشقی نمانی
۲
این عشق به اختیار نبود
دانم که همین قدر بدانی
۳
هرگز نبری تو نام عاشق
تا دفتر عشق برنخوانی
۴
آب رخ عاشقان نریزی
تا آب ز چشم خود نرانی
۵
معشوقه وفای کس نجوید
هر چند ز دیده خون چکانی
۶
اینست رضای او که اکنون
بر روی زمین یکی نمانی
۷
بسیار جفا کشیدی آخر
او را به مراد او رسانی
۸
اینست نصیحت سنایی
عاشق نشوی اگر توانی
۹
اینست سخن که گفته آمد
گر نیست درست برمخوانی
تصاویر و صوت

نظرات
ناشناس
امین کیخا
جانان