
سنایی
شمارهٔ ۴۳۴
۱
صنما چبود اگر بوسگکی وام دهی
نه برآشوبی هر ساعت و دشنام دهی
۲
بستهٔ دام تو گشت است دل من چه شود
که مرا قوت از آن پسته و بادام دهی
۳
پختهٔ عشق شود گرچه بود خام ای جان
هر کرا روزی یک جام می خام دهی
۴
نکنی ور بکنی ناز به هنجار کنی
ندهی ور بدهی بوسه به هنگام دهی
۵
گر دل و جان به تو بخشیم روا باشد از آنک
جان فزون گردد ز آنگه که مرا جام دهی
۶
جامهٔ غم بدرم من ز طرب چون تو مرا
تنگ در بسته میان، جام غمانجام دهی
۷
بیقرار است سنایی ز غم عشق تو جان
چه بوَد گَرْش به یک بوسه تو آرام دهی
تصاویر و صوت

نظرات