
سنایی
شمارهٔ ۴۷
۱
ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست
برگرد بندهوار به گرد مقام دوست
۲
گرد سرای دوست طوافی کن و ببین
آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست
۳
خواهی که نرخ مشک شکسته شود به چین
بر زن به زلف پر شکن مشکفام دوست
۴
برخاست اختیار و تصرف ز فعل ما
چون کم زدیم خویشتن از بهر کام دوست
۵
خواهی که بار عنبر بندی تو از سرخس
زآنجا میار هیچ خبر جز پیام دوست
۶
خواهی که کاروان سلامت بود ترا
همراه خویش کن به سوی ما سلام دوست
۷
بر دانههای گوهر او عاشقی مباز
تا همچو من نژند نمانی به دام دوست
۸
با خود بیار خاک سر کوی او به من
تا بر سرش نهم به عزیزی چو نام دوست
۹
بینا مباد چشم من ار سوی چشم من
بهتر ز توتیا نبود گَرد گام دوست
۱۰
گر دوست را به غربت من خوش بود همی
ای من رهی غربت و ای من غلام دوست
۱۱
از مال و جان و دین مر ار کام جوید او
بی کام بادم ار کنم آن جز به کام دوست
تصاویر و صوت

نظرات
فرانسوا کاظمینیا