
سنایی
شمارهٔ ۵۷
۱
عشقْ بازیچه و حکایت نیست
در ره عاشقی شکایت نیست
۲
حُسن معشوق را چو نیست کران
درد عشاق را نهایت نیست
۳
مبر این ظن که عشق را به جهان
جز به دل بردنش ولایت نیست
۴
رایت عشق آشکارا بِه
زان که در عشق روی و رایت نیست
۵
عالَم عِلم نیست عالم عشق
رؤیتِ صدق چون روایت نیست
۶
هر که عاشق شناسد از معشوق
قوّت عشق او بغایت نیست
۷
هر چه داری چو دل بباید باخت
عاشقی را دلی کفایت نیست
۸
به هدایت نیامدست از کفر
هر کرا کفر چون هدایت نیست
۹
کس به دعوی، به دوستی نرسد
چون ز معنی درو سرایت نیست
۱۰
نیک بشناس کانچه مقصودست
بجز از تحفه و عنایت نیست
تصاویر و صوت

نظرات
نادر..