
سنایی
شمارهٔ ۹۰
۱
تا نگار من ز محفل پای در محمل نهاد
داغ حسرت عاشقان را سر به سر بر دل نهاد
۲
دلبران بی دل شدند زانگه که او بربست بار
عاشقان دادند جان چون پای در محمل نهاد
۳
روز من چون تیره زلفش گشت از هجران او
چون بدیدم کان غلامش رخت بر بازل نهاد
۴
زان جمال همچو ماهش هر چه بود از تیره شب
شد هزیمت چون نگارم رخ سوی منزل نهاد
۵
زاب چشم عاشقان آن راه شد پر آب و گل
تا به منزل نارمید او گام خود در گل نهاد
۶
راه او پر گل همی شد کز فراق خود همی
در دو دیدهٔ عالمی از عشق خود پلپل نهاد
۷
چاکر از غم دل ز مهرت برگرفت از بهر آنک
با اصیل الملک خواجه اسعد مقبل نهاد
تصاویر و صوت

نظرات