سنایی

سنایی

شمارهٔ ۹۲

۱

تا کی کنم از طرهٔ تو فریاد

تا کی کشم از غمزهٔ تو بیداد

۲

یک شهر زن و مرد همی باز ندانند

فریاد من از خنده و بیداد تو از داد

۳

آن روز که زلفین نگون تو بدیدند

گشتند ترا بنده چو من بنده و آزاد

۴

هشیار نشد هر که ز گفتار تو شد مست

غمناک نشد هر که ز دیدار تو شد شاد

۵

من با رخ چون لاله و با عارض چون مشک

با قامت چون تیر ز وصل تو کنم یاد

۶

تو زر کنی از لاله و کافور کنی مشک

چوگان کنی از تیر زهی جادوی استاد

۷

ویران کنی آن دل که درو سازی منزل

هرگز نگذاری که بود منزلت آباد

۸

ای منزل تو گشته ز آشوب تو ویران

آن شهر کزو خاستی آباد همی باد

۹

جیحون شده چشم من از آن زلف سمن سا

بر باد شده زلف تو از قامت شمشاد

۱۰

مشهور جهان گشته سنایی ز غم تو

از روی چو خورشید تو ای طرفهٔ بغداد

۱۱

تو مایهٔ خوبی شدی ای مایهٔ خوبان

افگنده درین خسته دلم عشق تو بنیاد

۱۲

صد رحمت و صد شادی بر جان تو ای بت

مادر که ترا زاد بر او نیز دعا باد

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۳۸۴

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۳/۰۳/۱۹ - ۱۷:۳۵:۵۴
به احتمال زیاد سنایی غزنوی که خود از عرفای برجسته ایرانیست و از مریدان خواجه یوسف همدانی نیز بوده اند این شعر را در مدح حضرت غوث الأعظم شیخ عبدالقادر گیلانی که معاصر با خواجه یوسف همدانی نیز بوده است، سروده اند چراکه مشهورست در بغداد که مرقد مطهر ایشان(غوث الأعظم) نیز در آنجاست روزی بر روی منبر از زبان ایشان گذرانیدند که « قدمی هذه علی رقبة کلّ ولیّ لله» یعنی قدم من بر گردن تمام اولیای الهی خواهد بود.( برای اطلاع بیشتر در بارۀ شیخ عبدالقادر گیلانی نگاه کنید به شرح حال ایشان در کتاب نفحات الانس اثر عبدالرحمن جامی)
user_image
علی
۱۳۹۹/۱۰/۱۳ - ۰۰:۰۹:۱۷
بیت اول تا کی کنم از طرّه طرّار تو فریاد تا کی کشم از غمزه غمّاز تو بیداداین شعر را استاد بیژن کامکار در آلبوم "دف و نی" خوانده اند