
سنایی
شمارهٔ ۱۱۰
۱
چو خواهم کرد زرق و هزل و ریواس
نخواهم نیز عاقل بود و فرناس
۲
مرا چون نیست بر کس هیچ تفضیل
چه خواهم کرد زهد و فضل عباس
۳
بیاور طاس می بر دست من نه
به جای چنگ بر زن طاس بر طاس
۴
قرین و جنس من خمار و مطرب
بسندهست از همه اقران و اجناس
۵
مرا باید خراباتی شناسد
خطیب و قاضیم گو هیچ مشناس
۶
می است الماس و گوهر شادمانی
نگردد سفته گوهر جز به الماس
۷
می و معشوق را بگزین به عالم
جز این دیگر همه رزق است و ریواس
۸
چه خواهم برد از دنیا به آخر
دلی پر حسرت و یک جامه کرباس
۹
چه گویید اندرین معنی که گفتم
اجیبوا ما سالتم ایها الناس
۱۰
رفیقا جام می بر یاد من خور
که زیر آسیای غم شدم آس
تصاویر و صوت

نظرات