
سنایی
شمارهٔ ۱۶۴
۱
ای فلک شمس شرف جاه تو
باد بر افزون چو مه یکشبه
۲
بر تنم از سرما آمد فراز
پوست بر آن سان که بر آتش دبه
۳
شد کتفم رقص کنان میزنم
سنج به دندان و به لب دبدبه
۴
نزد تو زان آمدم ایرا که هست
دیدن خورشید غم بیجبه
تصاویر و صوت

نظرات