
سنایی
شمارهٔ ۳۵
۱
آمد آن رگ زن مسیح پرست
تیغ الماس گون گرفته به دست
۲
کرسی افگند و بر نشست بر او
بازوی خواجهٔ عمید ببست
۳
نیش درماند و گفت: «عز علی»
این چنین دست را نیابد خست
۴
سر فرو برد و بوسهای دادش
خون ببارید از دو دیده به طشت
تصاویر و صوت

نظرات