سنایی

سنایی

شمارهٔ ۸۶

۱

داستان پسر هند مگر نشنیدی

که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید

۲

پدر او لب و دندان پیمبر بشکست

مادر او جگر عم پیمبر بمکید

۳

خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت

پسر او سر فرزند پیمبر ببرید

۴

بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنیم

لعنة الله یزیدا و علی حب یزید

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۶۲۷

نظرات

user_image
هاشم
۱۳۸۸/۱۱/۰۴ - ۱۵:۵۱:۴۵
در نسخه ای به این صورت آمده:لَعَنَ الله یَزیداً وَ عَلی آلِ یَزیدْ
user_image
امیرخانی
۱۳۹۱/۰۷/۲۹ - ۰۹:۴۸:۲۳
در کتاب حبیب السیر این ابیات را به انوری منسوب کرده و مصرع دوم بیت اول را این گونه آورده:که ازو وز سه کس او به پیمبر چه رسید
user_image
حسن رضوی
۱۳۹۳/۰۵/۰۴ - ۰۳:۵۸:۳۷
مادر او جگر عم پیمبر بدرید...
user_image
اصغر
۱۳۹۳/۰۸/۰۹ - ۱۱:۱۳:۱۹
این قطعه را سنائی در رد نظریه کسانی که لعن یزید را جائز نمی دانند!! سروده و البته اختلافاتی هم در نسخ هست. مواردی را عزیزان ذکر کردند , مصرع اول بیت آخر هم به این صورت نیز آمده : " بر چنین قوم تو لعنت نکنی شرمت باد ".
user_image
روح الله
۱۳۹۴/۰۹/۰۲ - ۱۲:۰۳:۰۹
1-بیت اخر این گونه نیز ضبط شده: بر چنین قوم تو لعنت نکنی شرمت بادلعن الله یزیدا و علی آل یزید2-ایا کسی به متن کامل این قصیده یا غزل دسترسی دارد؟
user_image
ابوطالب
۱۳۹۴/۱۰/۰۶ - ۰۶:۱۱:۰۴
تکمیل ابیات فوق :حبذا کربلا و آن تعظیمکز بهشت آورد به خلق نسیموان تن سر بریده در گل و خاکوان عزیزان به تیغ، دلها چاکوان گزین همه جهان، کشتهدر گل و خون، تنش بیاغشتهو آن چنان ظالمان بدکردارکرده بر ظلم خویشتن اصرارحرمت دین و خاندان رسولجمله برداشته ز جهل و فضولتیغها لعل‏گون ز خون حسینچه بود در جهان بتر زین شین؟زخم شمشیر و نیزه و پیکانبر سر نیزه، سر به جای سنانکرده آل زیاد و شمر لعینابتدای چنین تبه در دینمصطفی جامه جمله بدریدهعلی از دیده خون بباریدهفاطمه روی را خراشیدهخون بباریده بی‏حد از دیدهحسن از زخم کرده سینه کبودزینب از دیده‏ها برانده دو رودعالمی بر جفا دلیر شدهرو به مرده، شرزه شیر شدهکافرانی در اول پیکارشده از زخم ذوالفقار، فگارکین دل بازخواسته ز حسینشده قانع بدین شماتت و شینهر که بدگوی آن سگان باشددان که او شاه آن جهان باشدهر که راضی شود به کرده‏ی زشتنزد آن کس، چه دوزخ و چه بهشتدین به دنیا به خیره بفروشدنکند نیک و در بدی کوشدخیره، راضی شود به خون حسینکه فزون بود وقعش از ثقلینآن که را این خبیث، خال بودمؤمنان را کی ابن‏خال بود؟من ازین ابن‏خال بیزارمکز پدر نیز هم در آزارمپس تو گویی: یزید میر من استعمر عاص پلید، پیر من استآن که را عمر عاص باشد پیریا یزید پلید باشد میرمستحق عذاب و نفرین استبد ره و بد فعال و بد دین استلعنت دادگر بر آن کس بادکه مر او را کند به نیکی یادمن نیم دوستدار شمر و یزیدزان قبیله منم به عهد، بعیدهر که راضی شود به بد کردنلعنتش، طوق گشت در گردنداستان پسر هند مگر نشنیدیکه از او و سه کس او به پیمبر چه رسیدپدر او در دندان پیمبر بشکستمادر او جگر عم پیمبر بمکیداو به ناحق، حق داماد پیمبر بستدپسر او سر فرزند پیمبر ببریدبر چنین قوم، تو لعنت نکنی؟ شرمت بادلعن الله یزیدا و علی آل یزید