
سنایی
بخش ۲۶ - حکایت
۱
ثوری از بایزید بسطامی
از پی طاعت و نکونامی
۲
کرد نیکو سؤالی و بگریست
گفت پیرا بگو که ظالم کیست
۳
پیرِ وی مر ورا جواب بداد
شربت وی هم از کتاب بداد
۴
گفت ظالم کسیست بدروزی
که یکی لحظه در شبانروزی
۵
کند از غافلی فراموشش
نبوَد بنده حلقه در گوشش
۶
گر فراموش کردیش نفسی
ظالمی هرزه نیست چون تو کسی
۷
ور بوی حاضر و بری نامش
نیست کردی ز جرم احکامش
۸
آنچنان یاد کن که از دل و جان
بشوی غایب از زمین و زمان
تصاویر و صوت

نظرات