
سنایی
بخش ۵۸ - فی صفةالزهد و الزّاهد
۱
زاهدی از میان قوم بتاخت
به سرِِ کوه رفت و صومعه ساخت
۲
روزی از اتّفاق دانایی
عالمی پُر خرد توانایی
۳
برگذشت و بدید زاهد را
آن چنان پارسای عابد را
۴
گفت ویحک چرا براین بالای
ساختستی مقام و مسکن و جای
۵
گفت زاهد که اهل دنیا پاک
در طلب کردنش شدند هلاک
۶
بازِ دنیا شده است در پرواز
در فکنده به هر دیار آواز
۷
به زبانی فصیح میگوید
در جهان صیدِِ خویش میجوید
۸
هر زمان گوید اهل دنیی را
جفت بلوی و فرد مولی را
۹
وای آن کو ز من حذر نکند
در طلب کردنم نظر نکند
۱۰
تا نگردد چنانکه در فسطاط
اندکی مرغ و باز بر افراط
تصاویر و صوت

نظرات