
سنایی
بخش ۸ - التمثیل فی اصحاب تمنّی السوء
۱
راد مردی ز غافلی پرسید
چون ورا سخت جلف و جاهل دید
۲
گفت هرگز تو زغفران دیدی
یا جز از نام هیچ نشنیدی
۳
گفت با ماست خوردهام بسیار
صد ره و بیشتر نه خود یکبار
۴
تا ورا گفت راد مرد حکیم
اینت بیچاره اینت قلب سلیم
۵
تو بصل نیز هم نمیدانی
بیهده ریش چند جنبانی
۶
آنکه او نفس خویش نشناسد
نفس دیگر کسی چه پرماسد
۷
وآنکه او دست و پای را داند
او چگونه خدای را داند
۸
انبیا عاجزند از این معنی
تو چرا هرزه میکنی دعوی
۹
چون نمودی بدین سخن برهان
پس بدانی مجرّد ایمان
۱۰
ورنه او از کجا و تو ز کجا
خامشی به ترا تو ژاژ مخا
۱۱
علما جمله هرزه میلافند
دین نه بر پای هرکسی بافند
تصاویر و صوت

نظرات