سنایی

سنایی

بخش ۴۷ - التمثیل فی اَصحابِ الغَفلةِ والجُهّال

۱

یافت آیینه زنگیی در راه

واندرو روی خویش کرد نگاه

۲

بینی پخج دید و دو لب زشت

چشمی از آتش و رخی ز انگِشت

۳

چون برو عیبش آینه ننهفت

بر زمینش زد آن زمان و بگفت

۴

کانکه این زشت را خداوندست

بهر زشتیش را بیفگندست

۵

گر چو من پر نگار بودی این

کی در این راه خوار بودی این

۶

بی‌کسی او ز زشتخویی اوست

ذُلِّ او از سیاه‌رویی اوست

۷

این چنین جاهلی سوی دانا

اینت رعنا و اینت نابینا

۸

نیست اینجا چو مر خرد را برگ

مرگ به با چنین حریفان مرگ

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
میم الف
۱۳۹۵/۱۲/۱۲ - ۱۷:۳۸:۰۳
مجالس سبعه / مجلس اول / مولانا:...زنگی همیشه دشمن آیینه بود. ناصحان و واعظان آینهاند یا آینه دارند. عاشقان نفس و طالبان دنیا زشت رویانند، زنگی چهرگانند که:« واتبعنا هم فی هذه الدنیا لعنه و یوم القیمه هم من المقبوحین»اما در ولایت زنگبار، زشتی زنگی کی نماید که آنجا مرد و زن همه زنگیند و جنس همدیگرند، باش تا از این ولایتش بر مرکب اجل بیرون برند بر خو بچهرگان ترک و روم که فرشتگان نورانیند«کِرامٌ بَرَرَه»که مسکن ایشان هفت آسمان است، آنگه رسوایی خویش میان رومیان روحانیان ببینند، حسرت خورند و هیچ سود ندارد. لاجرم از این سبب دشمن آینهاند و آیینه دارند.«زنگئی یافت آینه در راه/ اندر او روی خویش کرد نگاهبینیی پخش دید و رویی زشت/ چشم چون آتش و رخ از انگِشتچون بر او عیبش آینه ننهفت/ بر زمینش زد آن زمان و بگفت:کانکه این زشت را خداوند است/ بهر ننگش به راه بفکندستگر چو من خود به کاری بودی این/ کی در این راه خوار بودی این؟»