سنایی

سنایی

بخش ۱۴ - ذکر معنی و برهان عشق

۱

دعوی عشق و عقل گفتارست

معنی عقل و عشق کردارست

۲

عشق را بیخودی صفت باشد

عشق را خون دل صلت باشد

۳

هرکرا عشق چهره بنماید

دل و جانش بجمله برباید

۴

کس نیاید به عشق بر پیروز

عشق عَنقای مُغربست امروز

۵

عشق را کیستی نگویی تو

بر دَرِ عاشقی چه پویی تو

۶

عاشقی کار شیرمردانست

نه به دعویست بل به برهانست

۷

هرکه را سر به از کلاه بُوَد

بر سرِ او کُله گناه بُوَد

۸

کانکه در عشق شمع ره باشد

همچو شمع آتشین کله باشد

۹

کودکی رَو ز دیو چشم بپوش

طفل راهی تو شو ز خود خاموش

۱۰

دست چپ را ز دست راست بدان

تا ز تقلید نشمری ایمان

۱۱

عشق مردان بود به راه نیاز

عشق تو هست سوی نان و پیاز

۱۲

در ره بی‌نیازی ای درویش

رَو تو بیگانه‌وار از پی خویش

۱۳

کوشش از تن طلب کشش از جان

جوشش از عشق دان چشش ز ایمان

۱۴

بهرِ جان سعادت اندیشت

هشت خوانست هفت خوان پیشت

۱۵

عشق چون شمع زنده خواهد مَرد

دیده و دل سپید و طلعت زرد

۱۶

هرکجا حسن و دلکشی باشد

غمزه با شوخی و خوشی باشد

۱۷

آن چنانی ز عشق و طبع و مزیج

که نسنجی به چشم عاقل هیچ

۱۸

کی درآیی به چشم اهل خرد

تو فروشی نفاق و نفس خرد

۱۹

تا تو او را فروشی این سلعت

او به هر دم نوت دهد خلعت

۲۰

سلعتش ساعتیست با تو و بس

خلعتش دام و درد و بند و قفس

۲۱

گر از این دام و بند او برهی

کفش بیرون کنی کُله بنهی

تصاویر و صوت

حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة به تصحیح مدرس رضوی - ابوالمجد مجدود بن آدم السنائی الغزنوی - تصویر ۳۷۵

نظرات