
سنایی
بخش ۴۴ - حکایت در شجاعت و غیرت
۱
از زره بود پشتِ حیدر فرد
کرد خصمش سؤال گفتا مرد
۲
تا بُوَد روی به زره باشد
چون دهد پشت کشته به باشد
۳
آب باشد نه مرد چون پولاد
کوه زرهپوش گردد از هر باد
۴
مرد مردانه همچو کُه باشد
که ازو بادها ستُه باشد
۵
تا تفِ دل ز کینه نفروزد
کی تن از دل شجاعت آموزد
تصاویر و صوت


نظرات