سنایی

سنایی

بخش ۶۵ - حکایت

۱

آن شنیدی که با سکندر راد

گفت در پیش مردمان استاد

۲

کی شده فتنه بر جهانگیری

غافل از روز مرگ وز پیری

۳

باز عمر تو چون کند پرواز

نبود با هیچ کس دمساز

۴

هرکسی گوشه‌ای دگر گیرد

ورچه شاهی به بنده نپذیرد

۵

در جهان بهتر از کم آزاری

هیچ کاری تو تا نپنداری

۶

عمر کرکس از آن بُوَد بسیار

که نبیند کسی از او آزار

۷

تا از او جانور نیازارد

جز به مردار سر فرو نارد

۸

باز اگر کبک را نکشتی زار

سال عمرش فزون شدی ز هزار

۹

زانکه از کرکس او ضعیف‌ترست

طعمه و جای او لطیف‌ترست

۱۰

هرکه خون ریختن کند آغاز

زود میرد بسان باشه و باز

۱۱

چون نمودم در این سخن برهان

سخن آغاز کردم از نسیان

تصاویر و صوت

حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة به تصحیح مدرس رضوی - ابوالمجد مجدود بن آدم السنائی الغزنوی - تصویر ۴۵۴

نظرات