
سنایی
بخش ۲۱ - در صفت ارکانی و گردونی با آن جهان الدنیا قنطرةٌ فاعبروها ولا تعمروها
۱
آنچه ارکانی و آنچه گردونیست
زان جهان پوستهای بیرونیست
۲
هرکه اندر جهان دین باشد
هر دمش آسمان زمین باشد
۳
مرد تا در جهان دین نرسد
از گمان در ره یقین نرسد
۴
نردبان سوی گل گرانها راست
نردبان سوی دل روانها راست
۵
ز منی دان زمانه ساخته را
بینوا خوان فلک نواخته را
۶
خوارتر کس فلک نواخته است
زانکه با او زمانه ساخته است
۷
هرکه او با زمانه در سازد
عقبی او را ز پیش بندازد
۸
ای در این پست مانده همچون مست
شکری سوی جان و دل بفرست
۹
تو که در بندِ حرص و آز شدی
همچو زر در دهان گاز شدی
تصاویر و صوت

نظرات