سنایی

سنایی

بخش ۲۰ - اندر افتخار خویش فرماید

۱

ذم شنیدی ز مرغ عیسی‌رو

مدحم اکنون ز آفتاب شنو

۲

گرچه چون من سخنگزاری نیست

بهتر از شاه گوش داری نیست

۳

ورچه زین به سخن گزارد شاه

چشم دارم که گوش دارد شاه

۴

خود چه گویم که در سپید و سیاه

نیک دانم که نیک داند شاه

۵

همچو شمس است شعر من تابان

لیک جرمش در آسمان پنهان

۶

مثلّ مادح تو چون جانست

فعل پیدا و ذات پنهانست

۷

نافه و نحل و پیله را مانم

که ز پیدا بهست پنهانم

۸

مه که خورشید را برو بندند

چون جدا گشت ازو برو خندند

۹

بر کهی کز مهان نهان باشد

گر بخندند جای آن باشد

۱۰

باشد از دور خوش به گوش مجاز

از من آوازه وز دهل آواز

۱۱

خاصه سست و ضعیفم و واله

چون دل نافه و تن ناقه

۱۲

چون نباشد بر اوج گردون مه

پس عُطارد همیشه تنها به

۱۳

همچو ابرم ز دست مشتی گل

آب در چشم و آتش اندر دل

۱۴

آب و آتش ز دیده و دل من

غرقه دارد همیشه منزل من

۱۵

باد در زیر امر و فرمانت

ملک هم گوشهٔ سلیمانت

۱۶

عقل و فرهنگ و جود دین تو باد

نقش جاوید بر نگین تو باد

۱۷

آفریننده باد یار ترا

کافرید او بزرگوار ترا

تصاویر و صوت

حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة به تصحیح مدرس رضوی - ابوالمجد مجدود بن آدم السنائی الغزنوی - تصویر ۷۸۰

نظرات