سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۱۰۷

۱

چون ترا میل و مرا ازتو شکیبایی نیست

صبر خواهم که کنم لیک توانایی نیست

۲

مر ترا نیست بمن میل و شکیبایی هست

بنده را هست بتو میل و شکیبایی نیست

۳

چه بود سود از آن عمر که بی دوست رود

چه بود فایده ازچشم چو بینایی نیست

۴

بر سر کوی تو در قید وفای خویشم

ور نه رفتنم ای دوست زبی پایی نیست

۵

من سگ کویم و هرجای مرا مأواییست

بودنم بر در این خانه زبی جایی نیست

۶

گفتی از اهل زمان نیست وفایی کس را

بنده را هست ولیکن چو تو فرمایی نیست

۷

دل رهایی طلبد از تو بهر روی که هست

ورچه داند که چو روی تو بزیبایی نیست

۸

در چو دربهر بود چون تو نباشد صافی

گل چو بر شاخ بود چون تو بر عنایی نیست

۹

سیف فرغانی هر روز بیاید بر تو

دولت آنکه تو یکشب بر او آیی نیست

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۰۹/۱۷ - ۱۱:۰۰:۲۷
در چو در بحر بود......درست است