سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۱۱۰

۱

کسی کو غم عشق جانان نداشت

چو زنده نفس می زد و جان نداشت

۲

گدای توام ای توانگر بحسن

چنین مملکت هیچ سلطان نداشت

۳

تویی آن شفایی که بیمار دل

بجز درد تو هیچ درمان نداشت

۴

دلی را که اندوه تو جمع کرد

غم هر دو کونش پریشان نداشت

۵

از آن مشتغل شد بشیرین خود

که خسرو چو تو شکرستان نداشت

۶

بملک ارسکندر بود مفلس است

که همچون خضر آب حیوان نداشت

۷

بخارست جانی که عاشق نشد

دخانست ابری که باران نداشت

۸

غم عشق خور سیف اگر زنده ای

هر آنکس که این غم نخورد آن نداشت

۹

مرو بی محبت که مفتی عشق

چنین مؤمنی را مسلمان نداشت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مهدی مح
۱۳۹۵/۰۷/۱۶ - ۰۵:۴۴:۲۷
فعولن فعولن فعولن فعل(فَعَل)