سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۱۱۳

۱

در کوی عشق هرکه چومن سیم وزر نداشت

هرگز درخت عشرت او برگ وبر نداشت

۲

بسیار حلقه بردر وصل بتان زدیم

دیدیم هم کلید به جز سیم وزر نداشت

۳

گفتم بکوی حیله زمانی فرو شوم

رفتم سرای وصل درآن کوی در نداشت

۴

ای پادشاه حسن که همچون من فقیر

سلطان سزای افسر عشق تو سر نداشت

۵

هرکس که آفتاب رخت دید ناگهان

هرگز چو سایه روی خود ازخاک برنداشت

۶

گویی سپاه عشق تو چون بردلم گذشت

بگذشت ازین خرابه که جای دگر نداشت

۷

خود راچو شمع بر سر کویت بسوختم

اندر شب فراق که گویی سحر نداشت

۸

چون صبح وصل دم زد وخورشید رو نمود

این طالب مشاهده چشم نظر نداشت

۹

آن مدعی بخنده نبیند جمال وصل

کو چشم در فراق تو از گریه تر نداشت

۱۰

گرد در تو در طیرانست روز و شب

مرغ دل ارچه لایق آن اوج پرنداشت

۱۱

گر تیغ بر سرش زنی آگاه نیست سیف

هر کو زخود خبیر شد ازخود خبر نداشت

تصاویر و صوت

دیوان سیف فرغانی  به اهتمام و تصحیح ذبیح‌الله صفا - ج ۳ - سیف الدین محمد فرغانی - تصویر ۷۱

نظرات

user_image
مهدی مح
۱۳۹۵/۰۷/۱۶ - ۰۵:۵۲:۵۷
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن