
سیف فرغانی
شمارهٔ ۱۱۴
۱
گرچه متاع جان بر جانان خطر نداشت
جان باز کز جهان دل ازو دوستر نداشت
۲
عاشق به دست همت خود در طریق عشق
هرچ آن نه دوست بود بیفگند و برنداشت
۳
قومی ز عشق خاص ندارند بهرهای
خود عامتر بگو که کسی زین خبر نداشت
۴
خفته درین نشیمن و زآن اوج مانده باز
زیرا همای همت آن قوم پر نداشت
۵
هر سنگدل که او نپذیرفت نقش عشق
او قلب بود و لایق این سکه زر نداشت
۶
در آستین صدره دولت نکرد دست
هر دامنی که درخور این جیب سر نداشت
۷
عاشق نخواست مال چو حرصی درو نبود
جوکی خرد مسیح چو در خانه خر نداشت
۸
عاشق از آب و خاک نزاده است ای پسر
پوشیده نیست بر تو که عیسی پدر نداشت
۹
بی عشق هرچه گفت ازو کس نیافت ذوق
باران نخورد از آن صدف او گهر نداشت
۱۰
شعر کسی چو خواندی و حالت دگر نشد
تیغش نبود تیز که زخمش اثر نداشت
۱۱
آن کس که همچو سیف نخورد آب نیل عشق
گر خاک مصر شد قصب او شکر نداشت
تصاویر و صوت

نظرات
مهدی مح