سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۱۳۱

۱

زهی با لعل میگونت شکر هیچ

خهی با روی پر نورت قمر هیچ

۲

عزیزش کن بدندان گر بیفتد

ملاقاتی لبت را با شکر هیچ

۳

دلم را در نظر آمد دهانت

عجب چون آمد او را در نظر هیچ

۴

عرق بر عارض تو آب بر آب

حدیثم در دهانت هیچ در هیچ

۵

ز وصف آن دهان من در شگفتم

که مردم چون سخن گویند بر هیچ

۶

من از عشق تو افتاده بدین حال

نمی پرسی ز حال من خبر هیچ

۷

چنان بیگانه کشتستی که گویی

ندیدستی مرا بر ره گذر هیچ

۸

نشستم سالها بر خوان عشقت

بجز حسرت ندیدم ماحضر هیچ

۹

دلی از سیف فرغانی ببردی

چه آوردی تو ما را از سفر هیچ

تصاویر و صوت

نظرات