
سیف فرغانی
شمارهٔ ۱۵۲
۱
روی تو که ماه را خجل دارد
شاهی است که ملک جان و دل دارد
۲
یک ترک ز لشکر جمال تو
از ملک ولایت چگل دارد
۳
وآن سدره منتهای قد تو
مر طوبی را بزیر ظل دارد
۴
دل نبود از تو منفصل زیرا
چشم از تو خیال متصل دارد
۵
غم ملک دلت و او درین دعوی
از قاضی عشق تو سجل دارد
۶
گفتم ببساط وصل پیوندم
ای تن ز تو پای روح گل دارد
۷
چل صبح بجوی از آنکه این دلبر
ماهیست که روزها چهل دارد
۸
در خطبه وصفش ار خطایی رفت
عقل از چه مرا بدان خجل دارد
۹
در جامع تن که منبر روح است
شمشیر زبان خطیب دل دارد
تصاویر و صوت


نظرات