
سیف فرغانی
شمارهٔ ۱۵۵
۱
نور رخ تو قمر ندارد
ذوق لب تو شکر ندارد
۲
در دور تو مادر زمانه
مانند تو یک پسر ندارد
۳
بی بهره ز دولت غم تو
از محنت ما خبر ندارد
۴
آنکس که چو من بروی خوبت
دل می ندهد مگر ندارد
۵
دلداده صورت تو ای دوست
جان را ز تو دوست تر ندارد
۶
جانا دل تو چو روزگارست
کآنرا که فگند بر ندارد
۷
در سنگ اثر کند فغانم
وندر دل تو اثر ندارد
۸
مگذار بدیگران کسی را
کو جز تو کسی دگر ندارد
۹
از خون جگر کسی به جز سیف
در عشق تو دیده تر ندارد
نظرات
امچم