
سیف فرغانی
شمارهٔ ۱۵۶
۱
دل بی رخ خوب تو سر خویش ندارد
جان طاقت هجرتو ازین بیش ندارد
۲
از عاقبت عشق تو اندیشه نکردم
دیوانه دل عاقبت اندیش ندارد
۳
مه پیش تو ازحسن زند لاف ولیکن
او نوش لب و غمزه چون نیش ندارد
۴
ازمرهم وصل تو نصیبی نبود هیچ
آن را که زعشق تو دل ریش ندارد
۵
خود عاشق صاحب نظر از عمر چه بیند
چون آینه روی تو در پیش ندارد
۶
از دایره عشق دلا پای برون نه
کآن محتشم اکنون سر درویش ندارد
۷
چون سیف هرآنکس که ترا دید بیکبار
بیگانه شد از خلق وسر خویش ندارد
نظرات
ناشناس
دلیر
کسرا