
سیف فرغانی
شمارهٔ ۱۶
۱
ای رفته رونق از گل روی تو باغ را
نزهت نبوده بی رخ تو باغ و راغ را
۲
هر سال شهر را ز رخت در چهار فصل
آن زیب و زینت است کزا شکوفه باغ را
۳
در کار عشق تو دل دیوانه را خرد
زآن سان زیان کند که جنون مر دماغ را
۴
زردی درد بر رخ بیمار عشق تو
اصلیست آنچنانکه سیاهی کلاغ را
۵
دلرا برای روشنی و زندگی، غمت
چون شمع را فتیل و چو روغن چراغ را
۶
اول قدم ز عشق فراغت بود ز خود
مزد هزار شغل دهند این فراغ را
۷
از وصل تو نصیب برد سیف اگر دهند
طوق کبوتر و پر طاوس زاغ را
تصاویر و صوت


نظرات